مطالب گفته شده در جلسات قبل بر این نکته دلالت دارد بر این که هر فرد مسیحی به اعتبار مسیحی بودنش باید معتقد باشد که این مجموعه که نامش کتاب مقدس است همه الهام خدایی ست و در آن هیچ سهو، اشتباه و نسیانی وجود ندارد و تنها کتابی است که سعادت انسان را تأمین و تضمین می کند.برای اینکه این بحث را تحلیل کرده باشم اجازه می خواهم که با قید چند مثالی مطلب را روشن تر بکنم.
اگر کتابی واقعاً کتاب خدا باشد یعنی در آن هیچ اشتباه و خطایی وجود نداشته باشد، به نظر شما و هر فرد عاقلی باید دارای چه مشخصاتی باشد؟
کار اساسی دین عبارت است از پاسخ گویی به سه سؤال اصلی انسان. پس دین آمده است تا سه سؤال اصلی انسان را جواب دهد: از کجا آمده ام؟برای چه آمده ام ؟ به کجا خواهم رفت؟
به همین جهت است که در آیین مقدس اسلام گفته اند اصول دین سه تاست: توحید، نبوت، و معاد. توحید جواب از کجا آمده ام ؟ُُ نبوت جواب برای چه آمده ام؟ و معاد هم جواب به کجا خواهم رفت؟ پس دین راستین الهی یعنی الهام خدای سبحان باید واجد این سه مشخصه و ویژگی باشد. پاسخ توحید را بدهد، پاسخ نبوت را بدهد و پاسخ معاد را هم بدهد. این یک مطلب.
قرآن مقدس آیه ای دارد که همه با آن آشنا هستید. دربارۀ خودش اینگونه می فرماید:
ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً.
قرآن می گوید یکی از نشانه های آسمانی بودن من اینست که در من اختلاف پیدا نمی کنید.در من آیه ای را با آیات دیگر در تناقض و تباین با یکدیگر نمی بینید. معنای این کلام اینست که شما اگر در کتابی گشتید و مطالبی را متناقض با همدیگر پیدا کردید یا مطالبی را نا متناسب با نورافکنی که خدا در وجود انسان ها قرار داده به نام عقل (و قرآن کریم با این گوهر بسیار کار دارد و بسیار ما را به استفاده از این نور افکنی که روشن کنندۀ راه است توجه می دهد) یافتید آن کتاب از جانب من نیست. اگر مطالبی را در کتابی یافتید که با این گوهر در تباین، در تضاد و در تناقض بود آنجا در اصیل بودن آن کتاب شک کنید. نمیشود کتاب خدا با عقل انسان مخالفت کند.
مولای موحدان امیرمؤمنان علی علیه السّلام جمله ای دارد، در همان خطبه های اول نهج البلاغه (قدر این دینی که دارید شدیداً بدانید. خدا نعمتی به شما داده است به نام دین اسلام و آئین تشیع که لطفی که قابل شکر گزاری نیست. یکی از برجستگی های این آئین خدا وجود مردمانی چون علی بن ابیطاب است. براستی انسان در برابر عظمت علی علیه السّلام خاضع و خاشع می شود) عبارتی را می فرمایند که سزا و شایستۀ همان علی بن ابیطالب ست که این عبارات را بیان کند. ایشان می فرمایند:
فبعث فیهم رسلاً و واتر الیهم انبیاءهُ ، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذروهم منسیّ نعمته، و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول.
خدا پیامبران را فرستا د ، پشت سرهم دیگر آمدند برای اینکه از انسان آن میثاقی را که خدا با فطرت انسانی بسته بود طلب کنند ، آمدند تا نعمت فراموش شده ای را که خدا به انسان داده بود، به یادش آورند. اینان آمدند برای آنکه بوسیلۀ تبلیغ با انسان ها احتجاج کنند، آمدند تا گنجینۀ خرد انسان ها را گردگیری کنند.
این فراز آخر بیان حکمت آمیز مولا خدا می داند قیمت ندارد "و یثیروا لهم دفائن العقول" .
این خیلی سخن والایی ست. خدا با عقل انسان صحبت می کند ، خدا با خرد انسان سخن می گوید، وظیفۀ پیغمبران این بوده که گنجینه های خردها و عقول را گردگیری بکنند. روی این جهت اگر کتابی آمد گفت من کتاب خدایی هستم اما شما مناقضت و مباینت و تضادی بین مطالب آن و بین خرد و عقل خودتان یافتید، در این که آن کتاب ، کتاب خدا باشد شک کنید .
ادامه دارد...