به هر حال این کتاب که نامش کتاب مقدس است همانگونه که اول سخنم عرض کردم مرکب از دو قسمت است: عهد قدیم و عهد جدید. عهد قدیم آن تورات است. تک تک کتاب های توراتی را می توانیم بررسی کنیم. بعد اثبات می شود از اسفار خمسه تا کتابهای ضمیمه شده به تورات از امثال سلیمان و مزامیر داوود و کتاب حجّی و عزرا و ... و هرچه هست به عنوان کتاب مقدس عهد قدیم ، حتی یکی از آنها را نمی توانید اطمینان خاطر پیدا کرد که متعلق به کسانی باشد که در این کتاب ادعا شده متعلق به آنهاست. چرا؟ تناقضات متعدد. چرا؟ مباینات و مناقضات بیان این کتاب ها با خرد و اندیشۀانسانی. و ما ان شاء الله بحث قرآن را شروع کردیم برایتان نظر قرآن دربارۀ این کتابها را بیان می کنیم. آن وقت خواهید دانست که قرآن کریم نسبت به این کتابها چه نظری دارد. آفرین بر پیغمبر اکرم. خدا رابر این نعمت و منتش سپاس گزاریم که ما را مسلمان به دنیا آورد، در خانوادۀ مسلمان، در مملکت مسلمان، در مملکت شیعه، با پدر و مادر شیعه. الحمدالله رب العالمین ما در سایۀ قرآن کریم قرار گرفتیم. قرآن کریم به تمام مکتب های الهی، عظمت بخشید. پیغمبران را آنگونه که بودند معرفی کرد:
انهم عندنا لمن المصطفین الاخیار
پیغمبران در نزد ما (خدا) از برگزیدگان نیکانم هستند.
بهترین عصاره های خلقتند پیغمبران. پیغمبر زنا می کند؟ پیغمبر کار نامشروع با فرزند خودش انجام می دهد؟ پیغمبر با حقه پیغمبری را از خدا می گیرد؟ خدا حرکت می کند! مهمان حضرت ابراهیم می شود!
[می گویند] خدا بر حضرت ابراهیم ورود کرد. ابراهیم در چادرش ایستاده بود. خدا می خواست به او در سن بالا بچه بدهد. خود خدا آمد . ابراهیم هم رفت به خاطر مهمان نوازی برای خدا گوساله ذبح کرد. خوب یک چنین خدایی کجا و آن خدایی که قرآن کریم معرفی می کند کجا!!!
قل هو الله احد . الله الصّمد. لم یلد و لم یولد. و لم یکن له کفواً احد
بگو خداوند یکتا و یگانه ست. خداوند (بی نیازی) ست که همۀ نیازمندان قصد او می کنند. نه زاده است و نه زاییده شده است و نه هیچ کس همتای اوست.
ادامه دارد...
سفر پیدایش باب ۱۹: داستان حضرت لوط علیه السّلام.
لوط پیغمبر خداست. آیا پیغمبران باید مصادیق و مظاهر صداقت و درستی و پاکی و به تعبیر جامع تر عصمت باشند یا نه؟ پیغمبر غیر معصوم نمی تواند برای مردم الگو باشد. پیغمبری که گناه می کند نمی تواند به مردم بگوید گناه نکنید. آنها هم می گویند تو خود پیغمبری و گناه می کنی. این حکم عقل ما است. حالا در اینجا داستان پیغمبری شرح داده شده به نام لوط پیغمبر.
این پیغمبر، پیغمبریست که ( البته پیغمبر توراتی را عرض می کنم. پیغمبر ما اینطور نیست. لوط ما در قرآن گونه دیگری ست. ) دو دخترش به همراه او می روند بالای کوه . دو دختر با همدیگر صحبت می کنند. می گویند از پدر ما نسلی باقی نمانده است . بیاییم نسل پدرمان را امتداد بدهیم. برای اینکه نسل پدر را امتداد بدهند به او شراب می نوشانند. دو دختر به پدر خودشان که لوط پیغمبر باشد شراب می نوشانند. و لوط شراب را می خورد و مست می شود. شب اولی که پدر را مست می کنند دختر بزرگ با پدر هم آغوش می شود و از او فرزندی پیدا می کند به نام موآب. شب دوم دختر کوچکتر پدر را مست می کند و با او همبستر می شود و از او فرزندی به نام بن عمّی پیدا می کند. و عجیب است که وقتی می خواهند در انجیل نسب حضرت عیسی مسیح رو بگویند از جمله اجداد عیسی مسیح همین ها هستند: موآب و بن عمّی.
خوب به راستی این شایستۀ مقام پیغمبر است؟ شراب بخورد، مست بشود، و بعد کار نامشروع با دخترانش بکند! این پیغمبریست که تورات معرفی می کند. آن وقت باید بپذیریم که هر چه در تورات گفته شده است بیان خدا و الهام روح القدس است و حتی یکی از این مطالب خلاف عقل انسانی نیست!
سفر پیدایش باب 27:
در اینجا یک داستان پیغمبری بیان می شود به نام اسحاق. داستان عجیب غریبی ا ست. اسحاق دو پسر دارد به نامهای عیسو و یعقوب. اسحاق دلش با عیسو نرم است و می خواهد پیغمبری را به او بدهد ولی یعقوب می خواهد پیغمبری را از خدا بگیرد . اسحاق به عیسو می گویدبه صحرا برو، شکار کن، بزی برای من بیاورتا من به تو برکت داده و پیغمبرت کنم. یعقوب این کلام را می شنود. می رود و بزی را می کشد و پیش پدر می آورد. جناب اسحاق هم پیر شده و چشمانش کمسو شده." و چشمانش از دیدن تار گشته بود." درست تشخیص نمی داد کی به کی ست. بدن عیسو پر مو بوده . پدر از طریق لمس می توانسته بفهمد که این بدن عیسو ست یا بدن یعقوب. یعقوب برای اینکه پدر را به اشتباه بیاندازد پوست بز را می اندازد روی دست خودش. پدردست می کشد به دست یعقوب می بیند پر مو ست می گوید: تو عیسو هستی ، به تو برکت می دهم. و این بزرگوار به این ترتیب از پدرش برکت می گیرد و با حقه بازی پیغمبر می شود.
حقه بازی بیش از این جای دیگریست. که باز در همین سفر پیدایش آمده است . ببخشید اینها حرفهای کتاب مقدس است، من از خودم نمی گویم.
یکی از داستان های یعقوب این ست که با جناب خدا کشتی می گیرد. یکی از قسمت های زیبای تورات کشتی گیری یعقوب با خود خداست. تا صبح با خدا ور می رود . دم صبح که می شود خدا می گوید ولم کن، بنده هایم مرا می بینند آبرویم می رود. او هم می گوید ولت نمی کنم تا به من برکت بدهی . خدا هم ناچار می شود (برای اینکه صبح شده، هوا روشن شده مردم می آیند می بینند خدا در مقابله با یک بنده اش درمانده شده)، کف ران یعقوب را لمس می کند و پیغمبرش می کند.
خوب این پیغمبر آن خدا هم به دردش می خورد. از آن به بعد یعقوب با نام اسرائیل نامیده می شود. اسرائیل به عبری یعنی کسی که با خدا کشتی گرفته و از خدا برکت پیدا کرده. الان هم می گویند بنی اسرائیل فرزندان او هستند. کشور استعماری (اسرائیل) که دیگران درستش کرده اند اول انگلستان بعد هم دیگران و الان هم مثل یک غدۀ سرطانی در میان کشورهای اسلامی ست، ریشۀ تمام کلک ها و حقه بازی هایش در همین کتاب خوابیده است . داستان صهیونیزم ساختۀ همین کتابی ست که نامش تورات است . اینها می گویند ما صاحب دنیا بودیم. اینجا[تورات] می گوید سلیمان و داوود سلطنتی داشتند که چقدر عظیم بوده است و ما باید همانند اون سلطنت را درستش بکنیم. الان به جان دنیا افتاده و دنیا را برده بر لب آن پرتگاهی که خودش می خواسته و عمدتاً هم در برابر کشورهای اسلامی است
ادامه دارد...
سفر پیدایش باب 3: داستان حضرت آدم علیه السّلام و حوّا ،زوجه و همسر او، در بهشت.
و مار از همۀ حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به زن گفت آیا خداوند حقیقتاً گفته است که از همۀ درختان باغ نخورید؟ زن به مار گفت از میوۀ درختان باغ می خوریم لکن از میوۀ درختی که در وسط باغ است خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس نکنید مبادا بمیرید.
این شیطانی که ما در قرآن داریم که آدم و حوّا را وسوسه می کند در اینجا تبدیل به حیوانی به نام مار شده است . خیلی فرق نمی کند در واقع وسوسه گر در تورات به جای شیطان، مار شده است. چه کسی را هم وسوسه می کند؟ می آید سراغ حوّا او را وسوسه می کند. خدا گفته بود از همۀ میوه های این باغ (باغ بهشت) بخورید فقط از آن میوه ای که وسط باغ است نخورید که اگر بخورید خواهید مرد. این سخنی ست که حوّا از قول خدا به مار می گوید.
مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد.
معنای این کلام این است که خدا دروغ گفته است چون خدا فرموده بود اگر از آن میوه بخورید می میرید. حالا مار به حوّا می گوید: نه اینطور نیست بلکه خدا می داند که در روزی که از آن بخورید چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید شد.
العیاذ و بالله معنای این کلام اینست که خدا به آدم و حوّا دروغ گفته است. گفته اگر بخورید می میرید، مار گفته بخورید نمی میرید عارف به نیک و بد می شوید.
و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و به نظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزاست پس از میوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد، آنگاه چشمان هر دوی اینها باز شد و فهمیدند که عریانند.یعنی نمرده اند.
اینجا یک خدای دروغگو را معرفی می کند. از طرف دیگر خدا نمی خواسته که آدم و حوّا عارف نیک و بد بشوند . بازهم العیاذ بالله یک خدای حسودی که نمی خواهد بنده هایش مثل خودش عارف به نیک و بد بشوند.
آیا اینها کلماتی ست که خدای سبحان بر حضرت موسی وحی فرموده؟ محال است.
سفر پیدایش باب 11:
و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا می کردند ملاحظه نماید.
در کتاب مقدس به خصوص عهد عتیق یکی از مسائلی که مسجل و مسلم است اینست که خدا دقیقاً مثل انسان مجسم شده است. درست خصوصیات انسانی دارد. خدا آمد پائین یعنی آن علم را نداشته که ببیند بنی آدم چه بنا می کنند. باید برای اینکه عالم شود پائین بیاید.
...ادامه دارد
آیا به راستی کتاب مقدس، که امروزعمدتاً بحث ما عهد عتیق است ، کتاب خداست؟ آیا همۀ این کتاب را دربست می توان به عنوان کتاب خدا انتخاب کرد؟ آیا از همۀ مندرجات این کتاب می توان در پیشگاه آخرت دفاع کرد یا نه؟ این سؤالی ست که نه با شما مطرح می کنم بلکه به کلیسا ها رفته ام به کنیسه ها رفته ام، خاخام ها را دیده ام از آنها پرسیده ام که آیا می توان گفت که اینها کلام خداست؟ شما خودتان قبول می کنید؟
اول اسفار خمسه تورات یعنی سفر پیدایش، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه، آیا اینها مسجل و مسلم است که خود حضرت موسی علیه السّلام بیانش کرده است؟ مطمئن باشید از مطالعۀ کتاب مقدس به این مطلب نمی توانید. محال است که بتوان اثبات کرد که واقعاً گویندۀ این پنج سفر تورات خود حضرت موسی علیه السلام باشد. هرگز نمی توان گفت که گویندگان کتاب مقدس خود پیغمبران الهی و الهام روح القدس بوده. محال است حتی در اسفار خمسه.
برای نمونه به سفر تثنیه باب 34 مراجعه می کنیم.
(ببینید آیا اینها الهام خدا ست؟)
پس موسی بندۀ خدا در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد. او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور در دره دفن کرد. و کسی قبر او را تا امروز ندانسته است و موسی چون وفات یافت 120 سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش کم شده بود.اینها حرفهای کیست؟ خبر از بعد از مرگ موسی می دهد. آیا اینها هم وحی خداست؟ خدا به چه کسی وحی کرده؟ موسی که مرده است.
باروخ اسپینوزا یک فیلسوفه هلندی است؛ البته یهودی هم بود. در کتاب تاریخ فلسفه ویل دورانت شرح حالش را بخوانید. این فیلسوف را از جامعۀ یهودیان اخراج کردند. به این دلیل که نسبت به همین مطالب اعتراض داشت که اینها نمی شود کلام خدا باشد. شما می گویید کلام خدا بر موسی علیه السّلام نازل شده و موسی مردمان را به آن کلام فراخوانده است. پس اینها بر چه کسی نازل شده است؟ اینها که کتاب تاریخ است؟ از این سری مطالب در کتاب عهد عتیق فراوان می توان یافت.
نکتۀ دیگر.(اینکه عرض کردم خدمتتان قدر دینتان را بدانید بی جهت و بدون مطالعه نگفتم. براستی قدر قرآن را بدانید. اگر هم خواستید قرآن را نداشته باشید اصلاً دین نداشته باشید راحتتر است. اگر قرار است انسان دین داشته باشد فقط و فقط قرآن کریم.) بخوانیم برخی از مطالب کتاب مقدس مخصوصاً اسفار خمسه را.
ادامه دارد...
مطالب گفته شده در جلسات قبل بر این نکته دلالت دارد بر این که هر فرد مسیحی به اعتبار مسیحی بودنش باید معتقد باشد که این مجموعه که نامش کتاب مقدس است همه الهام خدایی ست و در آن هیچ سهو، اشتباه و نسیانی وجود ندارد و تنها کتابی است که سعادت انسان را تأمین و تضمین می کند.برای اینکه این بحث را تحلیل کرده باشم اجازه می خواهم که با قید چند مثالی مطلب را روشن تر بکنم.
اگر کتابی واقعاً کتاب خدا باشد یعنی در آن هیچ اشتباه و خطایی وجود نداشته باشد، به نظر شما و هر فرد عاقلی باید دارای چه مشخصاتی باشد؟
کار اساسی دین عبارت است از پاسخ گویی به سه سؤال اصلی انسان. پس دین آمده است تا سه سؤال اصلی انسان را جواب دهد: از کجا آمده ام؟برای چه آمده ام ؟ به کجا خواهم رفت؟
به همین جهت است که در آیین مقدس اسلام گفته اند اصول دین سه تاست: توحید، نبوت، و معاد. توحید جواب از کجا آمده ام ؟ُُ نبوت جواب برای چه آمده ام؟ و معاد هم جواب به کجا خواهم رفت؟ پس دین راستین الهی یعنی الهام خدای سبحان باید واجد این سه مشخصه و ویژگی باشد. پاسخ توحید را بدهد، پاسخ نبوت را بدهد و پاسخ معاد را هم بدهد. این یک مطلب.
قرآن مقدس آیه ای دارد که همه با آن آشنا هستید. دربارۀ خودش اینگونه می فرماید:
ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً.
قرآن می گوید یکی از نشانه های آسمانی بودن من اینست که در من اختلاف پیدا نمی کنید.در من آیه ای را با آیات دیگر در تناقض و تباین با یکدیگر نمی بینید. معنای این کلام اینست که شما اگر در کتابی گشتید و مطالبی را متناقض با همدیگر پیدا کردید یا مطالبی را نا متناسب با نورافکنی که خدا در وجود انسان ها قرار داده به نام عقل (و قرآن کریم با این گوهر بسیار کار دارد و بسیار ما را به استفاده از این نور افکنی که روشن کنندۀ راه است توجه می دهد) یافتید آن کتاب از جانب من نیست. اگر مطالبی را در کتابی یافتید که با این گوهر در تباین، در تضاد و در تناقض بود آنجا در اصیل بودن آن کتاب شک کنید. نمیشود کتاب خدا با عقل انسان مخالفت کند.
مولای موحدان امیرمؤمنان علی علیه السّلام جمله ای دارد، در همان خطبه های اول نهج البلاغه (قدر این دینی که دارید شدیداً بدانید. خدا نعمتی به شما داده است به نام دین اسلام و آئین تشیع که لطفی که قابل شکر گزاری نیست. یکی از برجستگی های این آئین خدا وجود مردمانی چون علی بن ابیطاب است. براستی انسان در برابر عظمت علی علیه السّلام خاضع و خاشع می شود) عبارتی را می فرمایند که سزا و شایستۀ همان علی بن ابیطالب ست که این عبارات را بیان کند. ایشان می فرمایند:
فبعث فیهم رسلاً و واتر الیهم انبیاءهُ ، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذروهم منسیّ نعمته، و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول.
خدا پیامبران را فرستا د ، پشت سرهم دیگر آمدند برای اینکه از انسان آن میثاقی را که خدا با فطرت انسانی بسته بود طلب کنند ، آمدند تا نعمت فراموش شده ای را که خدا به انسان داده بود، به یادش آورند. اینان آمدند برای آنکه بوسیلۀ تبلیغ با انسان ها احتجاج کنند، آمدند تا گنجینۀ خرد انسان ها را گردگیری کنند.
این فراز آخر بیان حکمت آمیز مولا خدا می داند قیمت ندارد "و یثیروا لهم دفائن العقول" .
این خیلی سخن والایی ست. خدا با عقل انسان صحبت می کند ، خدا با خرد انسان سخن می گوید، وظیفۀ پیغمبران این بوده که گنجینه های خردها و عقول را گردگیری بکنند. روی این جهت اگر کتابی آمد گفت من کتاب خدایی هستم اما شما مناقضت و مباینت و تضادی بین مطالب آن و بین خرد و عقل خودتان یافتید، در این که آن کتاب ، کتاب خدا باشد شک کنید .
ادامه دارد...